دوشنبه ها تنها روزایی هستن که یکم وقت آزاد دارم چرا؟ چون فقط یه کلاس باکتری دارم ۱۰ تا ۱۲ و تامام امروز هم بعد کلاس باکتری پر کشیدم سمت خونه تو راه به ذهنم رسید که قبل رفتن به خونه امروز که وقت دارم یه سر به آرایشگاه بزنم و از این وضع فلاکت بار دربیام به مادرم زنگ زدم که نگرانم نشه گفت کارت تموم شد بگو بیام دنبالت گفتم نه پیاده بر میگردم  از مترو تاکسی سوار شدم و رفتم آرایشگاه خداروشکر نوبت خودم بود و توی نیم ساعت کارم تموم شد و راه افتادم پیاده سمت خونه ، خیابون دور و درازی که انتهاش خونه مونه و پر از مغازه های جورواجوره رو با دقت و لذت خاصی طی کردم یه دونه قوطی کوچولوی فی واسه هندزفریم خریدم با ۲ تا خودکار نزدیک های انتهای خیابون تا داروخانه رو دیدم یادم افتاد کرم ضد آفتابم داره تموم میشه رفتم توی داروخانه فقط آقای دکتر صاحب داروخانه اونجا بود یه آقای میانسال با موها و ریش پروفسوری جو گندمی گفتم ضد آفتاب لازم دارم کرم ضد آفتاب رو دارم زیر و رو میکردم و روی جعبه اش رو میخوندم که یهو آقای دکتر با یه نگرانی خاصی توام با تعجب گفت : ناخن هاتون چرا اینطوریه ؟ با ریلکسی تموم گفتم واسه اینکه وقتی استرس دارم گوشه ناخن هام رو میکَنم لبخند زدن و گفتن محصلی ؟ من اون لحظه داشتم به این فکر میکردم که من بیبی فیس هستم ولی نه در این حد که دیگه دست کم ۱۰ سال جوون تر به نظر برسم گفتم نه دانشجوام ، گفتن خب دیگه پس استرس نداره که استرس مال وقتیه که هنوز نرفتی دانشگاه و شروع کردن از ماجراهای تحصیل خودشون تعریف کردن آخر سر هم گفتن دخترم آدم یه بار دنیا میاد سعی کن نذاری حسرت کارای نکرده رو دلت بمونه خدا به همراهت این صحبت آخرشون رو دلم رو ت داد و باعث شد به این فکر کنم که آیا حسرتی رو دلم هست یا نه ؟ قطعا حسرت یه سری کارا هست روی دلم ولی نمی‌دونم چطوری میتونم برسم بهشون 



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فلزیاب mega نسیم منزل لیلی John watertreatmentpackage فيلم و سريال ايراني فروشگاه و مجله اینترنتی کافان 98 fff یک بنده خدا