نمی‌دونم فقط من اینطوری ام یا بقیه آدم ها هم وقتی میرن خونه یه بزرگتر همین حس رو دارن اونجا هرچقدرم نوساز باشه بازم حال و هوای روزهای بی دغدغه کودکی رو داره و بوی اون روزا رو میده ؛ روزهایی که با ث و ن ز غوغای جهان فارغ بودیم و فقط از ته  دل میخندیدیم و مربای مامان جون پز می‌خوردیم روزهایی که ن که از من و ث یک سال بزرگتر بود یواشکی بهمون میگفت دوست داره عروس بشه و من و ث بهش میخندیدیم . اونجا خودم رو واسه خاله ها لوس میکنم و اونا هم قربون صدقه قد و بالام میرن. خود آقا جون پیرمرد نورانی و دوست داشتنی نود و چند ساله ای که حواسشون ۶ دنگ جمعه و گاهی از خاطرات قدیم برامون میگن و تا میگیم ایشالا زنده باشید میگن هرچی خودش مقدر کنه. مامان جون آبان پارسال تنهامون گذاشت ولی امیدوارم آقاجون نازنین سایه شون بالای سرمون باشه برای سلامتی و طول عمر آقاجون ما اگه دوست داشتین دعا کنین 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نقد فیلم Jessica سمینار دانش آموزی ریاضی و کاربردها مدرسه شاد عطر شمین Thalassophile Angular Tutorial In Persian Edgar Devin